کوچینگ روندی است که جهت بهبود عملکرد افراد در زندگی حرفه ای، اجتماعی و حتی عاطفی کار میکند. یک کوچ به مراجع کمک می کند تا توانمندی های خود را کشف و با صرف هزینه و توان کمترو همچنین افزایش بهره وری، ابتدا به شناخت ودرک از خود و بعد به اهداف رسالت خود دست یابد . اما هنوز برای همگان کوچینگ مقوله ایست که کاربرد آن مشخص نشده است ، ولی باید دانست کوچینگ می تواند در آینده شغلی و کسب و کار شما تغییرات بسیار شگفت انگیزی به وجود بیاورد و کوتاه ترین راه را بر ما نمایان سازد، اما چیزی که اهمیت بسیاری دارد این است که کوچینگ چه تفاوت هایی با روانشناسی دارد. در این مقاله شما عزیزان را با تفاوت هایی که این دو مقوله باهم دارند آشنا می کنیم.
ابتدا با مفاهیم آشنا شویم :
در مشاوره و روانشناسی، تمرکز بر درمان انواع مشکلات روانشناختی و واکاوی و نگاه به گذشته فرد است. اما کوچینگ یک فرایند درمانی و پزشکی نیست، بلکه یک فرآیند ارتقای کیفیت و تحول فردی و سازمانی است. در کوچینگ، نگاه به مراجعه کنندگان، بدون قضاوت بوده و مراجعه کننده، به عنوان فردی توانمند که پتانسیل حل مشکلات خود و پیدا کردن راه حل و رشد را دارد، شناخته می شود. کوچینگ بر عمل در زمان حال و برنامه ریزی مسیرآینده برای رسیدن به اهداف استوار است و به همین دلایل، تمرکز آن بر آینده است ولی در روانشناسی مسیرها و اعمال و اثرهای رفتاری و شناختی گذشته عامل است و مورد واکاوی قرار میگیرد .
بنابراین، روانشناس کسی است که به بررسی حالات روانی طبیعی و غیرطبیعی فرد، روندهای عاطفی، شناختی، اجتماعی و نهایتاً بررسی رفتار افراد می پردازد. در تعریفی ساده تر ، او یک متخصص حوزه سلامت است که در زمینه درمان مشکلات روان و هنجار های رفتاری افراد فعالیت دارد. او رفتار، شخصیت، تعاملات با افراد و محیط و یادگیری را در انسان به شکل تخصصی مورد بررسی قرار می دهد.
چه زمانی به کوچ مراجعه کنم؟
هنگامی که به دنبال استعداد ها و علایق خود جهت رسیدن به غایت خود هستید.
هنگامی که دچار سردرگمی و روزمرگی در زندگی خود شده اید.
هنگامی که اولویت های خود را نمی توانید بشناسیم ویا دسته بندی کنید.
هنگامی که نمی دانید چگونه با موانع پیش رو دست و پنجه نرم کنید(حذف یا مبارزه کنیم؟).
هنگامی که در رسیدن به اهداف خود نمی دانید چگونه عمل کنید و نیاز به نظارت شخص دیگری دارید.
ایجاد مهارت هایی جدید در خود تا بتوانید ارزش های خود را محقق سازید.
چه زمانی به روانشناس مراجعه کنیم؟
گاهی اوقات تشخیص اینکه چه زمانی باید از کمک تخصصی یک روانشناس عمومی یا بالینی استفاده کنیم دشوار می شود. به طور کلی در زمان احساس علائم اضطراب و استرس در طولانی مدت، استرس آسیب زننده به عملکرد و روابط فردی، تجربه هراس یا فوبیا، علائم افسردگی، از دست دادن عزیزان، مشکلات خانوادگی و چالش هایی در روابط اجتماعی و رفتارهای ناسالم و یا اعتیاد باید از کمک یک روانشناس استفاده کرد.البته این موضوع فراموش نشود که مراجعه به روانشناسان هم همیشه برای درمان اختلالات نیست و میتواند در جهت بهبود حوزه های مختلف رفتاری ما و قویتر شدن شخصیت ما باشد .
مایکل بیدر که یک روانشناس بالینی است اینگونه مینویسد: مهم نیست که کوچینگ یا روانشاسی تا چه حد همپوشانی دارند یا با هم متفاوت هستند، آنچه مهم است این است که چطور میتوانند در عمل به زندگی شما کمک کنند.
بر اساس گفتههای دیوید اسپیگل، مدیر بخش رواندرمانی و علوم رفتاری دانشگاه استنفورد، هر فردی باید به دنبال گرفتن راهنماییهای حرفهای در زمان مواجهه با مشکلات و سلامت احساسی و روانی باشد.
اشپیگل نیز بر این باور است که ما موجوداتی اجتماعی هستیم و گفتگو با دیگران میتواند یک حمایت واقعی برای عبور از موانع باشد اما این امر اتفاق نمیافتد مگر اینکه شما به دنبالش باشید و آن را عملی کنید.
تفاوتهای آکادمیک میان کوچینگ و رواندرمانی
درمانگرها چه در قالب روانشناسان و چه در قالب مشاوران دارای درجه کارشناسی ارشد یا دکتری در رشتههای خود هستند و باید مجوز مخصوص برای این کسبوکار داشته باشند و در صنف خود مورد تایید قرار گرفته باشند. با رواندرمانی شما با یک فرد متخصص دارای مجوز صحبت میکنید که در بلندمدت سعی میکند از روشهای مخصوص خود برای درک احساسات، رفتارها و افکار شما و بهینه کردن آنها و توانمندتر کردن شما استفاده کند و با گذشته شما سروکار دارد.
کوچها از سوی دیگر اینگونه آموزش دیدهاند تا از طریق برنامههای آموزشی و اعتباراتی که کسب کردهاند و برنامههایی که تحت نظر فدراسیونهای بینالمللی همچون فدراسیون بینالمللی کوچینگ (ICF) گذراندهاند به شما در مسیر بهبود و پیشرفت در زندگی آینده کمک کنند. کوچهای زندگی برخلاف درمانگرها به مدارج دانشگاهی و تحصیلی خاصی احتیاج ندارند. کوچهای زندگی بیشتر تمرکز خود را برای انگیزه دادن، حمایت روانی و ایجاد اعتمادبهنفس در مراجعین خود به کار میگیرند.
دکتر پاتریک ویلیامز به 3 حوزه اشاره میکند که در آن تفاوت کوچینگ و رواندرمانی مشخص میشود
۱. هدف اصلی
هدف اصلی کوچینگ این است که به مراجع کمک کند تا پتانسیلهای درون خودش را از بالقوه، بالفعل کند. از طرفی بتواند زندگی هدفمند و با معنایی را در پیش بگیرد. در کوچینگ، پیشفرض این است که مراجع این توانایی ذاتی برای رسیدن به بهترین نسخه از خودش را دارد. او میتواند برای رسیدن به این هدف برنامه بریزد و به آن عمل کند؛ اما اغلب برای مشخص کردن جزئیات برنامهاش نیاز به کمک و راهنمایی دارد.
از طرف دیگر هدف رواندرمانی، کمک به کسانی است که به دلیل اختلالات روانی از کار و زندگی افتادهاند. کسانی که نمیتوانند مثل قبل از بیماری، در کار، تحصیل و روابط اجتماعی به خوبی عمل کنند. هدف اصلی رواندرمانی کمک به فرد، برای رسیدن به سطح طبیعی عملکرد در جامعه است.
اولین تفاوت کوچینگ و رواندرمانی در هدفی است که در رابطه با مراجع دارند. هدف کوچینگ کمک به مراجع برای رسیدن به سطح بالاتری از عملکرد است؛ اما رواندرمانی به مراجعی که به خاطر اختلال روانی، عملکرد طبیعیاش را از دست داده است، کمک میکند تا به سطح طبیعی باز گردد.
۲. تمرکز روی آینده
رویکرد و نگاه کوچینگ رو به آینده است. مراجع به کوچ مراجعه میکند؛ زیرا آرزوها، رویاها و اهدافی برای آینده دارد و میخواهد به آنها برسد. مراجعِ کوچینگ مشتاقانه منتظر این است که به شرایط بهتری برسد و برای رسیدن به آن شرایط، درخواست کمک میکند.
در مورد رواندرمانی شرایط کمی متفاوت است. بیشتر رواندرمانیهای سنتی هم به مراجع در ساختن چشماندازی از آینده کمک میکنند؛ اما بیشتر اوقات با نگاه به گذشته، تلاش میکنند که ریشههای اختلال را بررسی و درک کنند.
مراجعان رواندرمانی علائمی دردسرسازی دارند. آنها تشخیص یک اختلال را دریافت کردهاند و برای رفع این مشکلات با رواندرمانگر کار میکنند. درمانگر برای این که بتواند به بیمار کمک کند، باید تاریخچه مشکلات او را بداند و بررسی کند. بنابراین بایستی رویکردی نسبتاً معطوف به گذشته داشته باشد.
یکی دیگر از جنبههای تفاوت کوچینگ و رواندرمانی در رویکردشان نسبت به گذشته یا آینده است. در حالیکه کوچینگ به آینده نظر دارد، رواندرمانی برای جستوجوی ریشهها بایستی به گذشته هم نگاه ویژهای داشته باشد.
۳. ماهیت رابطه مراجع-یاریرسان
کوچها تسهیلگرانی هستند که مراجع را فردی همتراز با خودشان میبینند. از نظر آنها مراجع، انسانی است که کامل است و نیازی به تعمیر و درمان ندارد. همچنین پیشفرضشان این است که مراجع همه منابع و تواناییهای لازم برای افزایش سطح عملکرد و رسیدن به اهدافش را دارد.
فرآیند کوچینگ این منابع و تواناییها را آزاد میکند تا مراجع با کمک آنها به اهدافش برسد. به همین خاطر، مرزبندیهای رسمی کمتری در رابطهی بین کوچ و مراجع نسبت به رابطه بین مراجع و رواندرمانگر وجود دارد.
به بیشتر رواندرمانگران آموزش داده میشود که باید رفتاری دوستانه داشته باشند؛ اما فاصله را رعایت کنند. مراجعان رواندرمانی، اغلب درمانگر را متخصصی میدانند که قرار است راه حل مشکلات و بهبودی را به آنها نشان دهد. در نتیجه برایشان سختتر است که خودشان را در فرآیند درمان، همتراز درمانگر بدانند.
یکی دیگر از تفاوتهای کوچینگ و رواندرمانی در ماهیت رابطهای است که با مراجع برقرار میکنند. در کوچینگ این رابطه یک شراکت بین دو فرد است که همتراز هم تلقی میشوند. در حالیکه در رواندرمانی مراجع برای دریافت کمک از درمانگر برای کاهش درد روانشناختیاش آمده و مشکلتر است که او را همتراز خودش فرض کند.